♣__ کلاه خاکی __♣ من ... سال هاست تو را به قلبم وعده داده ام
بیا تمرین کنیم که صادق باشیم چو گل خوش رنگ شقایق باشیم زندگی بسیار پستی و بلندی دارد من و تو می توانیم که عاشق باشیم ------------- حامد کاظمی نظرات شما عزیزان: ش
ساعت17:50---13 مهر 1392
دلتنگــی هایــــَم را زیر بغـل زده اَم
نشسته اَم در انتظار ِ روز های ِ مبـادا ! سهم ِ من از تــو همـین دلتنگـی ها ییست که بی دعوت می آینـد و …خیال ِ رفتن نـدارند
ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم
شعر و غزل و* دوبیتی* آموخته ایم در عشق که او جان و دل و دیده ماست جان و دل و دیده هر سه را سو خته ایم
پا به پای کودکی هایم بیا ،کفشهایت را به پا کن تا به تا،قاه قاه خنده ات را ساز کن،باز هم با خنده ات اعجاز کن،پا بکوب و لج کن و راضی نشو، با کسی جز عشق هم بازی نشو،بچه های کوچه را هم کن خبر،عاقلی را یک شب از یادت ببر،طعم چای و قوری گلدارمان،لحظه های ناب بی تکرارمان،مادری از جنس باران داشتیم،در کنارش خواب آسان داشتیم،یا پدر اسطوره دنیای ما،قهرمان باور زیبای ما،قصه های هر شب مادربزرگ،ماجرای بزبز قندی و گرگ،غصه هرگز فرصت جولان نداشت،خنده های کودکی پایان نداشت،هرکسی رنگ خودش بی شیله بود،ثروت هر بچه قدری تیله بود،ای شریک نان و گردو و پنیر،همکلاسی باز دستم را بگیر،مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست،آن دل نازت برایم تنگ نیست؟،حال مارا از کسی پرسیده ای؟،مثل ما بال و پرت را چیده ای؟، حسرت پرواز داری در قفس؟،میکشی مشکل دراین دنیا نفس؟،سادگی هایت برایم تنگ نیست؟،رنگ بی رنگت اسیر رنگ نیست؟،رنگ دنیایت هنوزم آبی است؟،آسمان باورت مهتابی است؟،هر کجایی شعر باران را بخوان، ساده باش و باز هم کودک بمان،باز باران با ترانه، گریه کن! کودکی تو، کودکانه گریه کن! ای رفیق روزهای گرم و سرد،سادگی هایم به سویم باز گرد...!!!
می مانی و میدانم
پابسته تقدیری یک حادثه با من باش زیبای اساطیری...
شعر من زمزمه ي يه خواهشه
آرزوم ديدن روي ماهشه ميون غربت اين فاصله ها قلب من هميشه چشم به راهشه
اتاق تنهاییت پا به ماه اتفاق تازه ایست
به گمانم یکی نبود قصه هایت در راه است ...!!!
من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد زدنیای شما قسمتم این باد میخواهم ازین پس همه از عشق بگویم یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد مگذار که دندانزده ی غم شود ای دوست این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد...!
اگه عاشقت نبودم پا نمیداد این ترانه
بی خیال بدبیاری زنده باد این عاشقانه...
این روزها مثل جودی ابوت شده ام
برای بابا لنگ درازی مینویسم که خودم نمی شناسمش !!!
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پیوندهای روزانه پيوندها
|
||||||||||||
|